*نادر ابراهیمی در کتاب "یک عاشقانهی آرام " میگوید: قلب، مهمانخانه نیست که آدمها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز در آن بمانند وبعد بروند.
قلب، لانهی گنجشک نیست که در بهار ساخته شود و در پاییز، باد آن را با خودش ببرد.
قلب، راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است.
قلب، چاه دلخوری نیست که به وقت بدخلقی، سنگریزهای بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی!
قلب، آیینهایست که با هر شکستن، چند تکه میشود و پکپارچگیاش از هم میپاشد.
قلب، قاصدکیست که اگر پرهایش را بچینی، دیگر به آسمان اوج نمیگیرد.
قلب، برکهایست که آرامشش به یک نگاه به هم میخورد.
قلب، اگر بتواند کسی را دوست بدارد، خوبیها و حتی زخم زبانهایش را نقش دیوار ش میکند. حال اینکه قلب چیست، بماند! فقط این را میدانم؛ قلب، وسعتی دارد به اندازهی حضور خدا... من حرمی مقدستر از قلب، سراغ ندارم.
هر دفعه میام ابنجا یاد نرگس می افتم.کجاس یعنی؟
والا چی بگم؟ حتی نگفت چی شده
عنوان چرا انقد مشکوکه.یعنی مفهومش چیه؟چی بپوشم منD:
این کتاب را عاشقم
مای گاد