سعدی در دیباچهی کتاب، چرایی نگارشِ آن و زمان نگارش را با گفتاری فاخر، شیرین و روان بازگو میکند و در دیباچه، کتاب گلستان را گلستانی راستین میشمارد که سرما و گرمای روزگار بر آن تاثیری ندارد:
به چه کار آیدت ز گُل، طَبَقی؟
از گلستانِ من بِبر وَرقی
گُل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
پس از سعدی، گلستان تاثیر قابل توجهی بر ادبیات فارسی گذاشت و آثار متعددی با تاثیرپذیری از شکل و فرم گلستان (حکایات پندآموز در قالب نثر مسجع آمیخته با نظم) یا تاثیرپذیری از موضوع و محتوای گلستان خلق شد. دست کم ۶۴ اثر که به تقلید از گلستان نگاشتهشده، فهرست شدهاست که برخی از مهمترین این آثار عبارتند از بهارستان جامی، اخلاق الاشراف عبید زاکانی و چهار عنصر بیدل دهلوی.
*ابن سیرین، کسی را گفت: «چگونهای؟»
گفت: «چگونه است حال کسی که 500 درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟»
ابن سیرین به خانهی خود رفت و 1000 درهم با خود آورد و به وی داد و گفت: «پانصد درهم به طلبکار ده و باقی را خرج خانه کن و لعنت بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم!»
گفتند: «مجبور نبودی که قرض و خرج او را دهی.»
گفت: «وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چارهای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی.»
*سعدی علیهالرحمه در گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان میفرماید: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید:
پادشاهی با غلامی عجم در کشتی نشست و غلام دیگر دریا را ندیده بود و محنت کشتی نیازموده. گریه و زاری در نهاد و لرزه بر اندامش اوفتاد. چندان که ملاطفت کردند، آرام نمیگرفت و عیش ملک ازو منغص بود. چاره ندانستند.
حکیمی در آن کشتی بود. ملک را گفت اگر فرمان دهی، من او را به طریقی خامُش گردانم. گفت غایت لطف و کرم باشد. بفرمود تا غلام به دریا انداختند. باری چند غوطه خورد. مویش گرفتند و پیش کشتی آوردند. به دو دست در سکان کشتی آویخت. چون بر آمد گفتا ز اول محنت غرقه شدن ناچشیده بود و قدر سلامت کشتی نمیدانست. همچنین قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
ای سیر! تو را نان جوین خوش ننماید
معشوق من است آن که به نزدیک تو زشت است
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف
از دوزخیان پرس که اعراف، بهشت است
فرق است میان آن که یار ش در بر
تا آن که دو چشم انتظارش بر در
این مصیبت برای ما میتونه از دست دادن موقت سلامتی باشه یا هر چیز دیگه.
لارنژیت باعث شده این روزها نفسهام رو بشمرم و قدر شون رو بدونم. میدونم گاهی دنیا چقدر به آدم سخت میگیره. میفهمم شکرگزار بودن در شرایط سخت روحی و جسمی و مالی چقدر سخته. حداقل برای من سخته. گاهی کلا تمرکز م میره روی مشکلات. نعمتهایی رو که بهم داده شده فراموش میکنم. شما مثل من نباشید.
پ.ن: لارنژیت (التهاب حنجره) که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه، تا جایی که من میدونم، علائمی شبیه به سرماخوردگی داره تقریبا. با این تفاوت که بیمار دچار تنگی نفس میشه گاهی. یعنی یهو میفته به سرفه کردن. سرفههای عمیق پیاپی و بعد نفسش تنگ میشه. مثل کسی که چیزی توی گلو ش گیر کرده، شروع میکنه صدادار تقلا کردن برای تنفس. صداها انقد بلند هست که بقیه رو بتونه بترسونه یا از خواب بیدار کنه. دکتر گفتن که کسی از تنگی نفس ناشی از لارنژیت خفه نمیشه. پس بهتره بیمار سعی کنه خونسردی خودش رو حفظ کنه. کمتر تقلا کنه و بقیه رو هم نترسونه. داروهاش هم تا جایی که من میدونم، آنتیبیوتیک هست و ضد التهاب و ضد آلرژی و آرامبخش. اسم داروها رو نمیتونم بگم که کسی خودسرانه مصرف نکنه ولی نگران نباشید اگر خدای نکرده چنین علائمی رو در کسی دیدین. مراجعه به یک متخصص ریه میتونه با تجویز داروهای مناسب، خیال آدم رو راحت کنه.
پ.پ.ن: خدایا به همهی مریضها سلامتی بده.
بعدانوشت: دربارهی لارنگواسپاسم بیشتر بدونین. انشاالله که این اطلاعات هرگز به کار تون نیاد و همیشه سلامتی ببینید و شادی.
و آن نازنین پیالهی دلخواه را دریغ، بر خاک ریختیم!
جان من و تو تشنهی پیوند مهر بود؛
دردا که جان تشنهی خود را گداختیم!
بس دردناک بود جدایی میان ما
از هم جدا شدیم و بدین درد ساختیم.
دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت.
با آن همه نیاز که من داشتم به تو
پرهیز عاشقانهی من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو بازآمدم ولی
هر بار دیر بود...
اینک من و توییم دو تنهای بینصیب
هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش
سرگشته در کشاکش طوفان روزگار
گمکرده همچو آدم و حوا، بهشت خویش...
هوشنگ ابتهاج