شنبه‌ها در گلستان 2

*شنبه‌ها در گلستان 1. دیباچه. قسمت دوم

ذکرجمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخن‌ش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (1) حدیث‌ش که همچون شکر می‌خورند و رقعه‌ی منشآت‌ش که چون کاغذ زر می‌برند، بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد؛ بلکه خداوند جهان و قطب دایره‌ی زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان، اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم کافه انام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم. 


زانگه که تو را بر من مسکین نظر است                آثارم از آفتاب، مشهورترست 

گر خود همه عیب‌ها بدین بنده درست    هر عیب که سلطان بپسندد، هنرست 


گِلی خوشبوی در حمام، روزی    رسید از دست محبوبی (2) به دست‌م 

بدو گفتم که مشکی یا عبیری                     که از بوی دلاویز تو مستم 

بگفتا من گِلی ناچیز بودم                        و لیکن مدّتی با گل نشستم 

کمال همنشین در من اثر کرد            وگرنه من همان خاک‌م که هستم 


اللّهمَ مَتِّع المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِف جمیلَ (ثواب) حسناتِه و ارْفَع درجةَ اودّائه و وُلاتِه وَ دمِّر علی اعدائه و شُناتِه(3) بماتُلِیَ فی القرآن مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِن بَلدَه و احفَظْ وَلَدَه 


لَقد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سعدُه                      وَ ایَّدَه المولی بِاَلویةِ النَّصرِ 

کذلکَ ینشألینةُ (4) هو عِرقُها            و حُسنُ نباتِ الارضِ من کرمِ البذرِ 


ایزد تعالی و تقدس خطه‌ی پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل، تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد. 


اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست     تا بر سرش بود چو تویی سایه‌ی خدا 

امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک                  مانند آستان در ت، مأمن رضا  

بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر             بر ما و بر خدای جهان‌آفرین، جزا 

یا رب ز باد فتنه، نگهدار خاک پارس                چندان که خاک را بود و باد را بقا 


یک شب (5) تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمر تلف‌کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سراچه‌ی دل به الماس آب دیده می‌سفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم: 


هر دم از عمر، می‌رود نفسی          چون نگه می‌کنم، نمانده بسی 

ای که پنجاه رفت و در خوابی                      مگر این پنج روز دریابی 

خجل آن کس که رفت و کار نساخت    کوس رحلت زدند و بار نساخت 

خواب نوشین بامداد رحیل                          باز دارد پیاده را ز سبیل 

هر که آمد، عمارتی نو ساخت           رفت و منزل به دیگری پرداخت 

وان دگر پخت همچنین هوسی           وین عمارت به سر نبرد کسی 

یار ناپایدار دوست مدار                          دوستی را نشاید این غدّار 

نیک و بد چون همی بباید مرد          خنک آن کس که گوی نیکی برد 

برگ عیشی به گور خویش فرست     کس نیارد ز پس. ز پیش فرست 

عمر برف است و آفتاب تموز              اندکی ماند و خواجه، غرّه هنوز 

ای تهی‌دست رفته در بازار!                      ترسم‌ت پر نیاوری دستار 

هر که مزروع خود بخورد به خوید        وقت خرمن‌ش خوشه باید چید 


بعد از تأمل این معنی، مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و من بعد، پریشان نگویم. 


زبان‌بریده به کنجی نشسته، صمٌّ بکمٌ         به از کسی که نباشد زبان‌ش اندر حکم 


تا یکی از دوستان که در کجاوه، انیس من بود (7) و در حجره جلیس، به رسم قدیم از در درآمد. چندان که نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جواب‌ش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت: 

کنون‌ت که امکان گفتار هست     بگو ای برادر! به لطف و خوشی 

که فردا چو پیک اجل در رسید      به حکم ضرورت، زبان در کشی 


کسی (8) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر، معتکف نشیند و خاموشی گزیند. تو نیز اگر توانی، سر خویش گیر و راه مجانبت پیش. گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (9) عادت مألوف و طریق معروف (10) که آزردن دوستان جهلست و کفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقض (11) رای اولوالالباب، ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام. 


زبان در دهان، ای خردمند! (12) چیست؟     کلید در گنج صاحب هنر 

چو در بسته باشد چه داند کسی        که جوهر فروشست یا پیله‌ور 


اگر چه پیش خردمند، خامشی ادبست     به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی 

دو چیز طیره‌ی عقلست. دم فروبستن         به وقت، گفتن و گفتن، به وقت خاموشی 


پ.ن: 1. قصب السبق 

2. مخدومی

3. وشاته

4. دوحة

5. روز

6. می‌کنی

7. بودی

8. یکی

9. بر

10. معهود

11. عکس

12. زبان در دهان خردمند


 توضیح:

*ذکرجمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخن‌ش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (1) حدیث‌ش که همچون شکر می‌خورند و رقعه‌ی منشآت‌ش که چون کاغذ زر می‌برند، بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد؛ بلکه خداوند جهان و قطب دایره‌ی زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان، اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم کافه انام از خواص و عوام به محبت او گراییده‌اند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم. 


ذکر جمیل: نام نیک 

افواه: جمع فم. به معنی دهان‌ها 

صِیت: آوازه‌ی نیک 

بَسیط: زمین وسیع 

قَصب الجیب حدیث‌ش: قصب، گیاه مجوف بندبند است که از آن قلم، حصیر، نوعی پرده و ... می‌سازند.

جیب به معنای گریبان است. تا چندی پیش، لوله‌ای مجوف دارای چند گره از نقره یا طلا می‌ساختند و از سوراخی که در هر گره تعبیه شده بود، بند یا زنجیری می‌گذاردند و آن را در همان زمان، قصب الجیب می‌نامیدند. بنابراین، قصب الجیب حدیث، قسمتی از احادیثی می‌شود که مورد احتیاج عمومی است. سعدی با این بیان می‌خواهد حلاوت گفتار خویش را آشکار سازد. 


رقعه: نامه، قطعه کاغذی که روی آن نویسند. 

منشات: انشاء شده 

کاغذ زر: چیزی شبیه اسکناس یا ورق طلا 

بلاغت: رسایی. در اصطلاح، ادای سخن به قسمی که با حال و مقام مناسب باشد 

قطب دایره‌ی زمان: در قدیم، اعتقاد بر این بوده است که افلاک به دور زمین در حرکتند. نقطه‌ی ثابتی را که حرکت بر گرد آن انجام می‌شده، قطب می‌نامیدند و زمان را مدت حرکت فلک می‌دانستند. بنابر این، مراد، تشبیه ممدوح به قطب فلک است.

سلیمان: یکی از پیامبران بنی اسرائیل است و به موجب آیه‌ی 34 سوره‌ی ص، حضرت سلیمان از خدا خواسته که به او ملکی ببخشد که پس از وی شایسته‌ی هیچ‌کس نباشد و خداوند باد و جن و شیاطین را مسخر او ساخته است و به دلیل اینکه ملک اتابک، شایسته‌ی دیگری نیست، سعدی، ممدوح خود را قایم مقام ملک سلیمان خوانده است. 


اتابک: کلمه‌ای است ترکی به معنای پدربزرگ. معمول سلجوقیان این بود که فرزندان خود را به کسانی معتمد می‌سپردند و آنان را اتابک می‌خواندند. اتابک، حکمران ناحیه‌ای بود و تربیت شاهزادگان به ویژه ولیعهد را به عهده داشت. هنگامی که سلجوقیان ضعیف شدند، سلسه‌های مختلف اتابکان، حکومت‌های مستقل تشکیل دادند و از جمله این سلسله‌ها، سلسله‌ی اتابکان فارس یا اتابکان سلغری است که ممدوحین سعدی از جمله آنان می‌باشند. 


سلغر: نام یکی از اجداد اتابکان فارس است و از این روی، آنان را سلغری و سلغریان نامیده‌اند. 

ابوبکر: ابوبکر بن سعد، ششمین اتابک فارس. از 623 تا 658 بر قسمتی از فارس حکومت داشته. ابوبکر برای حفظ فارس با خاندان مغول از در صلح درآمد و کشور خود را از حمله‌ی آنان مصون داشت. 


ظِل اللهِ تَعالی فی اَرضِه: سایه‌ی خدای تعالی در زمین خدا 

رَبِ ارضَ عَنهُ وَ اَرضِه: پروردگارا از او خشنود شو و او را خشنود گردان. 

بعین عنایت: به چشم مهر 

ارادت صادق: ارادت در اصطلاح عرفان، رابطه‌ایست میان سالک و مرشد. این معنی به تدریج وسعت یافته و بر هر محبت معنوی که ناشی از خلوص و صفا باشد، اطلاق گردیده و چون اظهار ارادت گاهی ممکن است تصنعی و کاذب باشد، در اینجا به قید صادق مقید شده تا معلوم گردد عده‌ای از مریدان و مرادان آن زمان، با هم صدق و صفایی نداشته‌اند. 


لاجَرَم: ناچار 

کافه: همگی 

انام: آفریدگان. در زبان فارسی در معنی مردم به کار رفته و می‌رود. 

اَلناسُ عَلی دینِ مُلوکِهِم: مردم، آیین پادشاهان خود گیرند. حدیث نبوی است. مولوی گوید: 

خوی شاهان در رعیت جا کند     چرخ اخضر، خاک را خضرا کند

آن رسول حق قلاووز سلوک       گفت الناس علی دین الملوک 

خلاصه‌ی بیان شیخ در این زمینه آنکه همه صیت و شهرت سعدی، نتیجه‌ی عنایت اتابک است که موجب توجه‌ی عام و خاص شده چون مردم، از بزرگان و پادشاهان پیروی می‌کنند.


*زانگه که تو را بر من مسکین نظر است                آثارم از آفتاب، مشهورترست 

گر خود همه عیب‌ها بدین بنده درست    هر عیب که سلطان بپسندد، هنرست 


گِلی خوشبوی در حمام، روزی    رسید از دست محبوبی (2) به دست‌م 

بدو گفتم که مشکی یا عبیری                     که از بوی دلاویز تو مستم 

بگفتا من گِلی ناچیز بودم                        و لیکن مدّتی با گل نشستم 

کمال همنشین در من اثر کرد            وگرنه من همان خاک‌م که هستم 


در قدیم، گِلی خاص برای شستشو به جای صابون بکار می‌رفته است و منظور از مُشک، ماده‌ای است خوشبو که در ناف آهوی ختا جمع می‌شود. در زبان معمول، مِشک تلفظ می‌شود. 

عبیر، تغییریافته‌ی عنبر است و عنبر، ماده‌ای است که در مثانه‌ی حیوانی بزرگ و دریایی که در دریاهای گرم به سر می‌برد، پیدا می‌شود و گویا پیدا شدن آن، ناشی از نوعی بیماری حیوان است.


*اللّهمَ مَتِّع المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِف جمیلَ (ثواب) حسناتِه و ارْفَع درجةَ اودّائه و وُلاتِه وَ دمِّر علی اعدائه و شُناتِه(3) بماتُلِیَ فی القرآن مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِن بَلدَه و احفَظْ وَلَدَه 


لَقد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سعدُه                      وَ ایَّدَه المولی بِاَلویةِ النَّصرِ 

کذلکَ ینشألینةُ (4) هو عِرقُها            و حُسنُ نباتِ الارضِ من کرمِ البذرِ 


اَللّهُمَ مَتِّعِ المُسلِمینَ بِطولِ حَیاتِه: خدایا! مسلمانان را از طول عمر وی، بهره‌مند ساز 

ضاعِف ثَوابَ جَمیلِ حَسَناتِه: خدایا! پاداش نیکی‌های او را دو چندان یا چندین برابر ساز 

ارْفَع دَرَجَةَ اَوِدّاتِه وَ وُلاتِه: درجه‌ی دوستان و دوستداران‌ش را بالا ببر 

وَ دَمِّر عَلی اَعدائه وَ شُناتِه: دشمنان او را هلاک گردان 

بِماتُلِیَ فِی القُرآنِ مِنْ آیاتِهِ: به حق آیاتی که در قرآن تلاوت می‌شود 

اَللّهُمَ آمِن بَلدَه وَ احفَظْ وَلَدَه: خدایا کشور او را در امان بدار و فرزندش را از بدی نگه‌دار 

آمن بلده: ماخوذ است از گفتار حضرت ابراهیم که قرآن مجید به آن اشاره دارد: "وَ اِذ قالَ اِبراهیمُ رَبِّ اجعَل لی بَلَداً آمِنا" 

لَقَد سَعِدَ الدُّنیا بهِ دامَ سَعدُه |* وَ ایَّدَهُ المَولی بِاَلوِیَةِ النََّصرِ: دنیا به وسیله‌ی او نیکبخت شد که نیکبختی وی بر دوام باد! خدا او را با پیروزی یاری کند 

کَذلِکَ تَنشَألینةٌ هُو َعِرقُها: درختی که او ریشه‌اش باشد، چنین پرورش می یابد 

وَ حُسنُ نَباتِ الاَرضِ مِن کَرَمِ البَذرِ: خوبی گیاه هر زمین، بسته به خوبی جنس تخمه‌ی آن است.


*اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست     تا بر سرش بود چو تویی سایه‌ی خدا 

امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک                  مانند آستان در ت، مأمن رضا  

بر توست پاس خاطر بیچارگان و شکر             بر ما و بر خدای جهان‌آفرین، جزا 

یا رب ز باد فتنه، نگهدار خاک پارس                چندان که خاک را بود و باد را بقا 


اقلیم: ماخوذ از ریشه‌ی یونانی است که معنی اصلی آن، انحراف و در اصطلاح، انحراف زمین از خورشید می باشد. قدما زمین را به هفت اقلیم تقسیم می‌کردند. امروزه اقلیم به معنی آب و هوا است. 

مأمن: محل امن. 

رضا: خشنودی 

مأمن رضا جایی است که در آن، خشنودی و آرامش حاصل آید. 

یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس      چندان که خاک را بود و باد را بقا: در این بیت، صنعت تایید به کار رفته است و تایید این است که ممدوح را دعای خیر کنند و برایش نیکی بخواهند و دوران سعادت او را مقید به زمان حادثه‌ای کنند که آن حادثه، ابدیت و بقا داشته باشد.


*یک شب (5) تأمل ایام گذشته می‌کردم و بر عمر تلف‌کرده تأسف می‌خوردم و سنگ سراچه‌ی دل به الماس آب دیده می‌سفتم و این بیت‌ها مناسب حال خود می‌گفتم


سنگ سراچه‌ی دل: سراچه، مصغر سرای است. ممکن است دل به خلوت سرا (سراچه‌ی سنگی) تشبیه شده باشد. همچنین ممکن است مراد از سراچه‌ی دل، سینه باشد و قلب. فرض اول به نظر درست‌تر است و در هر حال، به قساوتی که قلب را در نتیجه‌ی اتلاف عمر در راه هوی و هوس عارض شده، اشاره شده است. 

به الماس آب دیده می‌سفتم: الماس از ریشه‌ی یونانی به معنای سنگ سخت است و منظور از آب دیده، اشک است که آب دیده به الماس تشبیه شده است و سبب تشابه، صفا و پاکی است. 

سفتن: سوراخ کردن


*هر دم از عمر، می‌رود نفسی          چون نگه می‌کنم، نمانده بسی 

ای که پنجاه رفت و در خوابی                      مگر این پنج روز دریابی 

خجل آن کس که رفت و کار نساخت    کوس رحلت زدند و بار نساخت 

خواب نوشین بامداد رحیل                          باز دارد پیاده را ز سبیل 


کوس: طبل بزرگ 

رحلت: کوچ کردن. در قدیم معمول بوده است عزیمت کاروان را با نوای کوس به اطلاع می‌رساندند. 

نوشین: منسوب به نوش به معنی عسل و در معنای شیرین به کار می‌رود. 

رحیل: کوچ کردن 

سبیل: راه


*هر که آمد، عمارتی نو ساخت           رفت و منزل به دیگری پرداخت 

وان دگر پخت همچنین هوسی            وین عمارت به سر نبرد کسی 

یار ناپایدار دوست مدار                            دوستی را نشاید این غدّار 

نیک و بد چون همی بباید مرد            خنک آن کس که گوی نیکی برد 


عِمارت: ساختمان 

رفت و منزل به دیگری پرداخت: منظور واگذار کردن خانه به وارث است 

غدار: بسیار فریب‌کار و بی‌وفا که منظور از آن، دنیاست 

خُنُک: خوشا


*برگ عیشی به گور خویش فرست     کس نیارد ز پس. ز پیش فرست 

عمر برف است و آفتاب تموز                اندکی ماند و خواجه، غرّه هنوز 

ای تهی‌دست رفته در بازار!                         ترسم‌ت پر نیاوری دستار 

هر که مزروع خود بخورد به خوید           وقت خرمن‌ش خوشه باید چید 


برگ عیشی: منظور از برگ، توشه و لوازم زندگی است و در این معنی، ساز و برگ هم گفته می‌شود. 

تموز: ماه دهم از ماه‌های رومی برابر با مرداد فارسی. و در اینجا عمر به برف تشبیه شده که آفتاب تموز بر آن بتابد. 

خواجه: به معنی بزرگ و سرور، متصدیان حرمسرا را خواجه سرا به معنی رئیس خانه می‌نامیدند و برای اینکه به آنها اطمینان بیشتری باشد، آنها را خصی می‌کردند. 

غره: مغرور 

خوید: گندم و جو سبز نارسیده. منظور این است که هر کس، کِشته‌ی خود را نارسیده فروشد و بهای آن را خرج کند، هنگام خرمن باید خوشه‌چینی کند.


*بعد از تأمل این معنی، مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفت‌های پریشان بشویم و من بعد، پریشان نگویم. 


زبان‌بریده به کنجی نشسته، صمٌّ بکمٌ         به از کسی که نباشد زبان‌ش اندر حکم 


عزلت: گوشه‌نشینی و کناره‌گیری از مردم 

فراهم چیدن: جمع کردن دامان. کنایه از پرهیز از دنیاست 

دفتر: در گذشته به معنای کتاب بوده اما اینک به معنی کتابچه است. 

صم بکم: کر و لال 

حکم: سخن محکم و استوار و موافق حق


*تا یکی از دوستان که در کجاوه، انیس من بود (7) و در حجره جلیس، به رسم قدیم از در درآمد. چندان که نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جواب‌ش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم. رنجیده نگه کرد و گفت: 

کنون‌ت که امکان گفتار هست     بگو ای برادر! به لطف و خوشی 

که فردا چو پیک اجل در رسید      به حکم ضرورت، زبان در کشی 


کجاوه: جایی که برای سفر کردن می‌ساختند و بر پشت شتر یا حیوان دیگری می‌بستند. 
انیس: همدم، همنشین 
جلیس: هم‌نشین 
بساط: خیمه و فرش 
ملاعبت: بازی کردن و در اینجا به معنی خوشی 
مداعبت: شوخی و مزاح 
تعبد: بندگی 
پیک: قاصد 
اجل: به معنی مهلت و بیشتر در معنی پایان مهلت و در مشهور به معنی مرگ است. 
زبان در کشیدن: کنایه از مردن و خاموش شدن.

*کسی (8) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر، معتکف نشیند و خاموشی گزیند. تو نیز اگر توانی، سر خویش گیر و راه مجانبت پیش. گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (9) عادت مألوف و طریق معروف (10) که آزردن دوستان جهلست و کفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقض (11) رای اولوالالباب، ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام. 


متعلقان: وابستگان. 

کسی از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید: یکی از وابستگان او را از ریز ماجرا آگاه کرد. 

جزم: به معنی قطع و نیت جزم کردن به معنی تصمیم قطعی گرفتن 

معتکف: کسی که برای عبادت در مسجد یا جای دیگر خلوت گزیند. 

سر خویش گرفتن: دنبال کار خود رفتن و دیگران را به حال خویش واگذاشتن 

مجانبت: کناره‌گیری و پرهیز کردن 


بعزت عظیم: قسم به عزت خداوند بزرگ 

بصحبت قدیم که دم بر نیارم: قسم به دوستی دیرین سخن آغاز نکنم 

مألوف: به معنی راه و رویه‌ی معمول 

معروف: شناخته شده و مشهور و همچنین به معنی نیکی 

آزردن دوستان جهلست: آزردن دوستان، طریقی جاهلانه و از روی نادانی است. 


کفارت و کفاره: به معنی جبران گناه و از ریشه‌ی تکفیر به معنی پوشاندن و محو کردن 

یمین: به معنی سوگند و هم به معنی دست راست که در اینجا معنی اول، مراد است. 

کفاره‌‌ی یمین: به موجب آیه‌ی 88 سوره‌ی مائده، غذا دادن ده مسکین یا لباس پوشانیدن بر آنها یا آزاد کردن یک بنده یا سه روز روزه است. 

کفارت یمین سهل است: یعنی ممکن است سعدی سوگند خود بشکند و از عزلت به در آید و به صحبت گراید و کفاره نقض سوگند خویش بدهد 

نقض: شکستن 

اولوالاباب: صاحبان خرد 

ذوالفقار: ذوالفَقار، واژه‌ای عربی به معنای صاحب فقرات است. فقره خود به معنای مهره‌ی کمر است. گفته‌ شده‌ است چون بر پشت این شمشیر، خراش‌های پست و هموار بوده، آن را بدین نام خوانده‌اند. عموماً پنداشته می‌شود که ذوالفقار، دارای دو تیغه یا دو زبانه بوده اما به قول دهخدا این گمان بر اصلی نیست و تنها ابن شهر آشوب در کتاب المناقب، ذوالفقار را شمشیری دوشاخه دانسته‌ است. درباره‌ی این که این شمشیر چگونه به دست علی (ع) رسید، نظرات مختلفی وجود دارد. در حدیثی منسوب به علی بن موسی الرضا (ع) آمده‌است که جبرئیل، آن را با خود از آسمان آورده‌ است. مجلسی از مناقب نقل می‌کند که آیه‌ی ۲۵ سوره‌ی حدید اشاره به این امر دارد. 

نظر دیگر که در بحارالانوار آمده‌ است، ذوالفقار یکی از هدیه‌های بلقیس به سلیمان است که به دست علی می‌رسد. 

در نظر مشهورتر که در لغت‌نامه‌ی دهخدا و فرهنگ معین یاد شده ذوالفقار از آن منبه ابن الحجاج و یا از آن عاص بن منبه بود که در جنگ بدر علی (ع) او را کشت و شمشیر ش را به پیامبر داد. یک سال بعد در جنگ احد، هنگامی که شمشیر علی شکست، او از پیامبر شمشیر خواست و پیامبر، ذوالفقار را بدو داد که علی با آن از محمد دفاع کرد و دشمن را عقب راند. 

بنا بر تاریخ طبری و سیره‌ی ابن هشام در این هنگام ندایی شنیده شد که می‌گفت: «لا فتی الا علیّ. لا سیف الاّ ذوالفقار» (هیچ جوانمردی جز علی و هیج شمشیری جز ذوالفقار نیست). پیامبر فرمود: این صدای جبرئیل است. 


نیام: غلاف شمشیر و خنجر و به طور کلی، به غلاف هر چیزی گفته می شود 

زبان سعدی در کام : کام به معنی دهان و سقف دهان است و منظور این است که خردمندان، شمشیر علی را در غلاف و زبان سعدی را چسبیده به سقف دهان نمی‌پسندند و همچنان که ذوالفقار علی، مهره‌های پشت دشمنان را در هم می‌شکند، زبان سعدی هم باید سکوت و خاموشی را در هم شکند.


*زبان در دهان، ای خردمند! (12) چیست؟     کلید در گنج صاحب هنر 

چو در بسته باشد چه داند کسی        که جوهر فروشست یا پیله‌ور 


اگر چه پیش خردمند، خامشی ادبست     به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی 

دو چیز طیره‌ی عقلست. دم فروبستن         به وقت، گفتن و گفتن، به وقت خاموشی 


جوهر: همان تغییریافته‌ی گوهر است به معنای سنگ قیمتی 

پیله‌ور: دست‌فروش 

طَیره: سبکی و سبک‌سری. منظور این است که دو چیز بر سبکی عقل دلالت دارد. یکی خاموشی در موقعی که سخن گفتن لازم است. دیگر سخن گفتن در هنگامی که خاموشی ضرورت دارد.

داستان ضرب‌المثل خرج اتینا

*هرگاه کسی پولی را که باید صرف مخارج لازم و ضروری شود، در راه بیهوده خرج کند، می گویند: فلانی همه را خرج اتینا کرد. یعنی نفله کرد و روی اصل جهالت، به مخارج غیر لازم رسانید. 

سابقا مطرب‌ها در مجالس عروسی و امثال آن، پس از آن که یک دور می‌رقصیدند، در مقابل هر یک از میهمان‌ها می‌نشستند و پس از چندی سر و کله آمدن و عشوه‌گری کردن، زنگی را که در شست داشتند یا یک نعلبکی را که در دهان داشتند، جلو می‌بردند و او به همت خود، یا سکه‌ای زر یا سکه‌ای نقره در زنگ یا نعلبکی او می‌ریخت و در حقیقت، پولی مفت و رایگان را از دست می‌داد. به همین مناسبت، به خرج‌های بیهوده و بی‌مصرف، عنوان خرج اتینا دادند و جزو اصطلاحات مثلی قرار گرفت. 

سابقا پس از دریافت شادباش، یکی از مطربان با بانگ بلند اعلام می‌داشت اعطینا! یعنی مرحمت کردند! یعنی واژه اتینا از فعل عربی اعطینا است و در آن روزگار که زبان عربی  بیشتر از امروز در کشور ایران رواج داشت، بر سر زبان‌ها افتاده و به صورت ضرب‌المثل درآمده است.

رنجش

*روزی سقراط حکیم، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی‌ش را پرسید. شخص پاسخ داد: در راه که می‌آمدم، یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت. و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. 

سقراط گفت: چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت‌کننده است. 

سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می‌دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی ؟ مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود.

 سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم. 

سقراط گفت: همه‌ی این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی. آیا انسان تنها جسم‌ش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روان‌ش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روان‌ش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟ بیماری فکری و روان، نام‌ش غفلت است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ‌کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده . بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار است.

چاه مکن بهر کسی. اول خودت، دوم کسی

*نقل است در زمان پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص)، فردی به شدت از حضرت متنفر بود و با اهل‌ بیت این خاندان دشمنی داشت. در آن زمان، افراد بسیاری تحت تاثیر رفتار و اخلاق پیامبر قرار می‌گرفتند و به دین اسلام روی‌ می‌آوردند. آن مرد که با پیامبر دشمن بود، روزی برای حضرت، دسیسه‌ای ترتیب داد و با خود گفت: هنگامی که محمد (ص) را به خانه‌ام دعوت کردم، او را می‌کشم. 

سپس گوشه‌ای از خانه‌اش گودالی کند و تعدادی شمشیر و خنجر داخل آن قرار داد. فردای آن روز نزد پیغمبر رفت و گفت: ای نبی خدا اگر افتخار بدهید امشب شام به خانه‌ی من بیایید تا از حضور گرم‌تان فیض ببریم. 

حضرت محمد (ص) دعوت او را پذیرفت و گفت: من به همراه تعدادی از یاران‌م می‌آیم. آن مرد گفت: قدم‌تان سر چشم. بعد خداحافظی کرد و به خانه‌اش برگشت. هنگام شب، پیامبر اسلام به همراه حضرت علی(ص) و چند تن از اصحاب‌ش به خانه‌ی آن مرد رفتند. شخص حیله‌گر روی چاهی که کنده بود، تشکی قرار داده بود و از پیغمبر خواست که روی آن تشک بنشینند. 

حضرت محمد (ص) به خواسته‌ی آن مرد احترام گذاشتند و روی تشک نشستند اما هیچ اتفاقی برای حضرت نیفتاد. مرد بسیار تعجب کرد که چرا پیامبر در چاه فرو نرفت! او به فکر فرو رفت که چطوری حضرت را به قتل برسانم. ناگهان به ذهن‌ش‌ رسید که زهری در غذای مهمانان بریزد و همه‌ی آن‌ها را یک‌جا بکشد. بعد به آشپزخانه‌اش رفت و داخل غذای آن‌ها زهر ریخت. سفره‌ی شام را آورد و پهن کرد. غذا و وسایل شام را هم داخل سفره قرار داد و به مهمانان تعارف کرد بر سر سفره بنشینند. حضرت محمد (ص) دعایی خواند و فرمودند: با نام خداوند شروع کنید. 

بعد از صرف شام، مهمانان از آن مرد تشکر کردند و به سمت خانه‌هایشان حرکت کردند. آن مرد، پیامبر و همراهان‌ش را بدرقه کرد. در این حین، فرزندان آن مرد که در اتاق بودند به آشپزخانه رفتند و از آن غذا میل کردند اما نمی‌دانستند که زهر، داخل غذا است و در دم جان باختند. 

چند دقیقه بعد مرد به خانه‌اش بازگشت و متوجه شد که فرزندان‌ش از غذای زهرآلود خورده‌اند. بلند فریاد کشید و به تشکی که انداخته بود، لگدی زد و ناگهان به داخل آن گودال فرو رفت و از شدت جراحت جان باخت. 

از آن زمان تا به امروز، اگر کسی برای شخصی نقشه‌ای بکشد تا به او آسیب برساند اما با شکست مواجه شود، ضرب‌المثل زیر را برایش به‌کار می‌برند: چاه مکن بهر کسی. اول خودت، دوم کسی.

قانون جذب عشق. چگونه می توانم فرد دلخواه‌م را جذب کنم؟

*متن زیر، برگرفته از سایت قانون جذب پنج بعدی هست که براتون خلاصه کردم چون می‌دونم لینک بدم، احتمال اینکه همه‌ش رو نخونید زیاد ه 

درباره‌ی جذب عشق و جذب همسر دلخواه با استفاده از تکنیک‌های قانون جذب، آورده‌اند که همه چیز در قانون لیاقت و باور خلاصه میشه! یعنی شما به اندازه‌ی شخصیت مورد نظرتان بزرگ شوید و لیاقت لازم رو در خودتون ایجاد کنید! در این صورت، شخصیت دلخواه خود به خود جذب شما می‌شود. 

برای مثال، شخصیت مورد نظر شما این ویژگی‌ها را دارد: ثروتمند، خوش‌اخلاق، مهربان، خوش‌چهره، با صلابت و … ولی وقتی شما خودتان را با این شخصیت مد نظرتان مقایسه می‌کنید، یک احساس خودکوچک‌پنداری و عدم لیاقت در شما ایجاد می‌شود. در واقع یک گفت‌وگوی ذهنی درون شما شروع می‌شود و به شما می‌گوید شما لایق همچین فردی نیستید. شما کم‌ارزش‌تر از شخصیت مد نظرتان هستید در این صورت چگونه می‌توانید شخصیت مورد نظرتان را جذب کنید؟ 


شما در وهله‌ی اول باید به اندازه‌ی شحصیتی که در نظر تان هست، بزرگ شوید. خودتان را آنقدر تغییر دهید و جنبه‌های مثبت داشته باشید که دیگر هیچ دلیلی نباشد برای اینکه خودتان را از او کمتر بدانید. متاسفانه این عدم احساس لیاقت، یکی از بزرگترین دلایلی هست که طی تحقیقات میدانی و پرس و جوهایی که داشتم، به این مورد رسیدم. خانم‌هایی هستند که می‌خواهند با پسرانی ازدواج کنند که بسیار خوش‌چهره و خوش‌اخلاق و خوش‌برخورد و … باشند ولی در درون خودشان احساس می‌کنند نسبت به این آقایان، ارزش کمتری دارند. در این صورت هیچ باوری نمی‌توانند داشته باشند که بتوانند آن شخصیت دلخواه‌شان را جذب کنند. یا آقایانی هستند که دوست دارند با فلان شخص ازدواج کنند ولی خودشان را به مراتب کم‌ارزش تر از آن دختر می دانند و این سر و صداهای ذهنی در آنها شکل می‌گیرد: اون باباش پولدار هست. تو چی داری بدبخت؟ اون رو ببین چقدر خوشگل‌ه! تو ظاهر ت به مفت هم نمی‌ارزه! 

و وقتی که باور نداشته باشند که به آن فرد می‌رسند، چگونه می‌توانند با استفاده از تکنیک‌های مهندسی ذهن، یک رابطه‌ی بسیار ایده‌آل  را جذب کنند؟ 


این را بدانید که محال است شما شخصی را جذب کنید که لیاقت داشتن‌ش را در خود احساس نکنید. و اگر بر حسب یک سری اتفاقات به زور هم که شده، با شخصی ازدواج کنید که در خودتان لیاقت داشتن‌ش را احساس نمی‌کنید، با جسارت اعلام می‌کنم بعد از حداکثر ۵ سال طلاق خواهید گرفت یا رابطه‌ی شما به فنا خواهد رفت. این یک قانون هست دوستان عزیزم. 


تمرین کاربردی این جلسه: پس قبل از انتخاب فرد مورد نظرتان، حتما احساسات و افکار درونی خودتان را آنالیز کنید و احساس اعتماد به نفس و عزت نفس و لیاقت را نسبت به اون شخص ایجاد کنید تا جهان هستی، همه چیز را بر حسب محاسبات کیهانی برای شما رو به راه کنه و شما خالق بهترین روابط عاشقانه‌ی دلخواه خودتان باشید. 

برای ایجاد احساس لیاقت می‌توانید از تجسم خلاق استفاده کنید: تجسم کنید که یک شخص بی‌نهایت با ارزش و با لیاقتی هستید که هر شخصی مشتاق روابط با شماست. احساس کنید که چقدر با جذبه و با صلابت هستید و … 


هر روز عبارات تاکیدی پر قدرتی را تکرار کنید: من لیاقت داشتن بهترین روابط را دارم. من انسان فوق‌العاده با ارزشی هستم و …


اخلاق و رفتارهای خودتان را اصلاح کنید و به خودتان احترام بگذارید و در جمع‌ها با جسارت و با صلابت ظاهر شوید.


پس برای جذب عشق، باید لیاقت درونی خودمان را بالاتر ببریم تا بتوانیم شخصیت مطلوب‌مان را جذب کنیم چرا که جهان هستی به اندازه‌ی لیاقت ما به ما عشق و ثروت و خوشبختی هدیه می‌کند. موضوع دومی که در این رابطه باید اشاره کنم، این هست که متاسفانه باورهای معیوب در عمق ضمیر ناخودآگاه افراد نسبت به عشق و روابط ایجاد شده که هر چقدر تلاش می کنند که روابط بهتری داشته باشند، باز هم این باورهای مخرب مانند دیواری در مقابل‌شان قرار می گیرد و آنان را از داشتن روابط خوب و ایده‌آل محروم می کند. چرا که هر باوری که در ضمیر ناخوداگاه شما ثبت شده باشد، دقیقا همان باورها را تجربه خواهید کرد. برای داشتن یک رابطه ی دلخواه و ایده‌آل حتما باید باورهای نورانی و زیبا در مورد روابط عشق و عاشقی داشته باشید. وگرنه در عمق باتلاق باورهای معیوب گیر خواهید کرد… 


باور در تمام کیهان و ساختار کوانتومی جهان هستی نفوذ دارد. هر باور شما یک ارتعاش مخصوصی از وجود شما به کائنات ارسال می‌کند و نظام آفرینش مانند یک آیینه عمل می‌کند که افراد، رویدادها، شرایط و لحظات مشابه با ارتعاشات شما را به خودتان بازمی‌گرداند. ساختار کوانتومی و نظام‌مند جهان هستی به گونه‌ای طراحی شده که باورهای غالب ذهنی شما را تایید کند و به اثبات برساند. وقتی شما باور دارید که دختر یعنی غمگین ترین موجود دنیا، مطمئن باشید که همین را تجربه خواهید کرد. ضمیر ناخوداگاه شما شرایطی را طراحی خواهد کرد که شما یک انسان کاملا غمگینی باشید و اتفاقاتی برای شما روی خواهد داد که اکثر مواقع غمگین باشید. یا اکثرا این باور را دارند که ازدواج کردن باعث سخت شدن زندگی خواهد شد. افرادی هستند که جوک ها و لطیفه‌هایی برای ازدواج برای هم تعریف می‌کنند: ❌بر اساس جدیدترین تحقیقات ، تنها ۲۰% از مردها عقل دارند! مابقی همگی زن دارند❌ حتی اگر در ظاهر صرفا برای خندیدن این جوک‌های منفی را تعریف کنید و شوخی کنید ولی بدانید که ضمیر ناخودآگاه شما شوخی و جدی را درک نمی‌کند بلکه تک‌تک این جملات را در قالب یک باور در خودش ثبت می‌کند و در نهایت، یک شکل منفی و مخرب نسبت به ازدواج و عشق در ذهن شما ایجاد می‌کند. و این تصاویر و باورهای ذهنی شما از عشق دقیقا برای شما اتفاق خواهد افتاد.


 پس خواهش می کنم در قدم دوم سعی کنید تمام باورهای معیوب و مخربی که در زمینه‌ی عشق و عاشقی و روابط دارید، را شناسایی کنید. تمام عکس‌نوشته های منفی و انسان‌های منفی اطرافتان را که باورهای مخرب را خوراکی برای ذهن شما می‌سازند، از زندگی تان حذف کنید. اجازه ندهید حتی کوچک‌ترین باور منفی را در ذهن تان بکارند. 


و اما قسمت مهم و اساسی ماجرا در جذب عشق این هست: شخص یا شخصیت؟ مساله این است!

همه‌ی افراد دنبال شخص یا فرد دلخواه خودشان هستند. دوستی پیام داده عاشق فردی هستم و به هر ترفندی که شده، می‌خواهم جذب‌ش کنم. دوستی دیگر ایمیل فرستاده بود که مرد زندگی‌م را از دست دادم. او تنها مرد رویایی زندگی‌م بود و هزاران مورد مشابه که همگی حول محور یک شخص و فرد می‌چرخد… اما آیا در نظر گرفتن یک شخص و فرد، تا چه اندازه با قوانین ذهنی و کیهانی منطبق هست؟ آیا فقط یک شخص می تواند ما را خوشبخت کند؟ آیا با رفتن یک شخص مورد نظر، تمام دنیای ما باید ویران شود؟ آیا شکست عشقی وجود دارد؟ 


باید بدانیم ما حق نداریم عاشق یک فرد یا شخص خاصی شویم و فقط او را در نظرمان داشته باشیم و با خود بگوییم فقط و فقط این شخص فرد دلخواه‌م هست و من فقط می‌توانم با او خوشبخت شوم. برای جذب همسر ایده‌آل و روابط عالی، فقط مجاز هستیم که شخصیت مد نظر خودمان را در ذهن بسازیم نه شخص مورد نظر را. مثلا نباید فکر کنیم که فقط و فقط فلانی می‌تواند زندگی ما را دگرگون کند و فرد رویایی ما باشد بلکه باید شخصیت دلخواه خودتان را بسازید. بدانید که چه شخصیتی را مد نظرتان است: اخلاق، رفتار، درآمد، مشخصات فیزیکی و … در واقع شما خالق شخصیت مد نظرتان هستید و می‌توانید تکه‌های شخصیتی او را کنار هم بگذارید و یک شخصیت کاملی که مد نظر دارید را در ذهن خود خلق کنید. 


در جهان هستی، هزاران شخص وجود دارد که دارای شخصیت مد نظرتان باشد. هیچ محدودیتی در ساختار نظام‌مندجهان هستی وجود ندارد. این باور قلبی شما باشد که هزاران زن و مرد با شخصیت دلخواه شما وجود دارد که می‌توانند شما را پرنسس خوشبخت یا شاهزاده‌ی خوشبخت کنند. قبول دارم کمی سخت هست که از پرستیدن فرد مورد نظر دست بردارید و شخصیت دلخواه‌تان را بسازید و آن را عاشقانه بپرستید ولی شما با قبول این واقعیت زیبا یک باور نورانی در ذهن‌تان می‌سازید که هزاران شخص وجود دارند که می‌توانند شما را غرق در زندگی رویایی‌تان کنند. در این صورت، از آمدن و رفتن اشخاص هیچ ناراحتی نخواهید داشت چرا که می‌دانید بی‌نهایت شخص برای خوشبختی شما وجود دارد.


در جهان هستی، همه چیز بر اساس ارتعاش بنا شده. و شما طبق قانون جذب، تمام چیزهایی که هم‌ارتعاش با شما باشند را جذب می‌کنید. زمانی که شما شخصیت دلخواه‌تان را در ذهن می‌سازید و روی آن تمرکز می‌کنید، فورا ارتعاشات ذهنی شما هم‌راستا می‌شود با همان شخصیت مطلوب شما و اگر بتوانید برای مدتی این تمرکز را نگه دارید و با عشق و علاقه، شخصیت دلخواه‌تان را در ذهن‌تان دوست داشته باشید، قانون ارتعاش کار خودش را به خوبی انجام می‌دهد و افرادی که از لحاظ ارتعاشی همسان هستند، با شخصیت دلخواه شما را در مسیر زندگی شما قرار می دهد.


برای اینکه بتوانید این باور را تقویت کنید که می‌توانید به شخصیت دلخواه‌تان برسید، در اینجا نمونه‌ای از جملات تاکیدی مخصوص و قدرتمندی را برای شما قرار می‌دهم تا با تکرار این جملات تاکیدی، ارتعاشات ذهنی شما تقویت شود و برای مراحل بعدی جذب عشق آمادگی پیدا کنید: من شخصیت دلخواه‌م برای ازدواج را به راحتی جذب می‌کنم. بی‌نهایت انسان با شخصیت دلخواه من وجود دارد. من لایق داشتن شخصیت دلخواه‌م هستم.


سناریوی تلخی وجود دارد که متاسفانه اکثر مردم اسیر ش شدند: شما عاشق یک شخص می‌شوید ولی او زیاد به شما تمایلی ندارد. ولی عشق که این حرف‌ها را نمی‌شناسد. یا او یا مرگ… به هزاران راه متوسل می شوید تا او را رام خود سازید: دعا، طلسم، فال، حیله، تله‌پاتی… یا به دروغ و فریب متوسل می‌شوید تا او را عاشق خود کنید و این تلاش‌های شما به نتیجه می‌رسد و با آن شخص ازدواج می‌کنید. و فکر می‌کنید که خوشبخت‌ترین انسان روی زمین هستید. روزها می‌گذرد. شب‌ها می‌آیند و روزگار می‌چرخد و ناگهان متوجه می‌شوید که روز به روز دماسنج عشق‌تان سردتر می‌شود و هر چه می‌کنید، باز هم نمی‌شود که نمی‌شود… و  در نهایت ضربان عشق شما تمام می‌شود و از هم جدا می شوید….چه شد؟ آن عشق سوزان کجا رفت؟ 


طبق قوانین کیهانی جذب عشق، دو شخصی که دارای ارتعاشات وجودی همسان و مشابهی نباشند، نمی‌توانند برای مدت زیادی کنار هم قرار بگیرند. شما فرض کنید که با هر تلاشی توانستید فرد مورد نظر را عاشق خود کنید. ولی به هیچ عنوان نمی‌توانید عقاید و باورها و ارتعاشات درونی او را عوض کنید. برای همین وقتی با شخصی ازدواج می‌کنید که تشعشعات وجودی او غیر همسو با شماست، در همین ابتدا بدانید که محکوم به شکست هستید مگر اینکه یکی از طرفین، تغییر ارتعاش دهد و شبیه دیگری شود. پس حالا خوب درک می‌کنید که چرا نباید روی شخص خاصی تمرکز کنید و فقط مجاز هستید که شخصیت دلخواه خودتان را در ذهن بسازید و روی آن شخصیت مد نظرتان تمرکز داشته باشید چون هیچ تضمینی نیست که شخص مد نظر شما، شخصیت دلخواه شما را داشته باشد. هیچ تضمینی وجود ندارد که فرد مورد نظر شما، ارتعاشات شبیه شما را دارا باشد. و جالب هست بدانید که دلیل تمام طلاق‌هایی که اتفاق می‌افتد، غیر هم فرکانس بودن طرفین هست. محال است دو شخص دارای ارتعاشات یکسانی باشند و رابطه‌ی آنها به جدایی بکشد. 


آیا ارزش‌ش را دارد که با زور و التماس و … شخص خاصی را در نظر بگیریم و با او ازدواج کنیم؟ چه تضمینی هست که رابطه‌ی شما با این فرد همیشگی خواهد بود؟ ولی من تضمین می‌کنم اگر این شخص، ارتعاشات‌ش غیر همسو با شما باشد، به زودی از هم جدا خواهید شد… 


شما هیچ وقت نباید روی این موضوع فکر کنید که افراد با شخصیت مد نظر ما، چگونه و از چه طریقی به زندگی شما جذب خواهد شد. چرا که ما هیچ وقت نمی‌توانیم فرآیندهای اجرایی کائنات را درک کنیم و بفهمیم که فرآیند دقیق قانون جذب چگونه رخ می‌دهد. وقتی شما تمام تمرکز خودتان را روی شخصیتی که در ذهن ساختید، می گذارید به مرور زمان، کل نظام مقتدر الهی دست به دست هم خواهد داد تا بر اساس قانون جذب، شما در مسیرهایی قرار بگیرید که افرادی که دارای شخصیت مطلوب شماست، به سمت شما جذب شوند. این یک قانون الهی‌ست.


اما از نظر علوم ذهنی هم می‌توانیم این مکانیسم رو بررسی کنیم:  سیستم RAS، وظیفه ی پالایش اطلاعات ورودی به مغز را دارد. در واقع مثل یک فیلتر عمل می‌کند و فقط اجازه‌ی ورود بخش خاصی از اطلاعات را به ذهن می‌دهد. به عبارتی دیگر، فقط اطلاعاتی که برایتان مهم و حیاتی باشد، از این فیلتر رد می‌شود و به ذهن‌تان می‌رسد. یعنی شما فقط می‌توانید چیزهایی که برایتان مهم هستند را مشاهده کنید. برای مثال، شما قصد خریدن یک ماشین ۲۰۶ قرمز را دارید. در این صورت، ۲۰۶ قرمز رنگ برای سیستم RAS شما مهم جلوه داده می‌شود. و از این لحظه، کار این سیستم RAS ذهنی شروع می‌شود. به صورتی خیلی جالب، در کوچه و خیابان، شما ماشین ۲۰۶ قرمز رنگ را مشاهده خواهید کرد. خودتان هم تعجب می‌کنید از این موضوع. چرا قبلا این همه ماشین ۲۰۶ قرمز را نمی‌دیدم؟ در اینجا ۲۰۶ قرمز رنگ برای RAS شما مهم و با ارزش تلقی می‌شود و این سیستم به صورت فعال در می آید و زمین و زمان را بررسی می‌کند و هر موقع ۲۰۶ قرمز را دید، فورا شما را آگاه می‌سازد. قبلا هم ۲۰۶ های قرمزی هم در خیابان بودند ولی چون برای RAS شما مهم نبودند، برای همین اکثر آنها را نمی‌دیدید. چقدر جالب شد. نه؟


حالا برگردیم سراغ قانون جذب عشق و روابط: شما شخصیت دلخواه خودتان را مشخص کردید و تمرکز شما روی شخصیت مد نظرتان هست. در این صورت، این شخصیت دلخواه شما برای R.A.S ذهن‌تان، مهم و با ارزش خواهد شد و این سیستم، ۲۴ ساعته مثل یک نگهبان هر لحظه بیدار و فعال هست. و تمام اشخاص و افراد اطراف‌تان و ورودی‌های ذهنی شما را بررسی می‌کند. و شما را در مسیری قرار می‌دهد که این شخصیت مطلوب خودتان را پیدا کنید.دقیقا مثل مثال ۲۰۶ شگفت‌زده خواهید شد اگر بدانید که با فعال‌سازی سیستم RAS شما انبوهی از افراد را ملاقات خواهید کرد که شخصیت دلخواه شما را دارند و این موقع هست که اگر خانوم هستید، باید وقت قبلی بدهید به خواستگارهاتون و اگه آقا هستید، باید کلی فرد در نوبت داشته باشید که آشنایی پیدا کنید. 


یعنی وقتی شما روی شخصیت مد نظرتان تمرکز کنید، به صورت آگاهانه در حال ارسال ارتعاشاتی از وجود خودتان به جهان هستی هستید و طبق قانون جذب (شبیه، شبیه را جذب می‌کند)، جهان هستی از راه‌های عجیب و غریب، افرادی را که دارای شخصیت دلخواه شما باشند به سمت شما جذب می‌کند. محال است که شما روی یک شخصیت ثروتمند و مهربان و با صداقت تمرکز کنید و جهان هستی برای شما فردی دروغگو و خیانت‌کار را جذب کند. پس اگه آب دست‌تان هست روی زمین بگذارید و با عشق و علاقه ی فراوان، روی شخصیت مد نظرتان با قدرت تمام تمرکز کنید تا ارتعاشات وجودی شما هر لحظه به کائنات تقدیم شود و جهان مقتدر الهی نیز در پاسخ به این نوع ارتعاشاتی که تقدیم کردید، اشخاصی دارای شخصیت مطلوب شما را به سمت‌تان جذب کند.


چگونه شخصیت دلخواه خودمان را به سیستم RAS مهم و با ارزش معرفی کنیم؟ چگونه ارتعاشاتی به جهان هستی ارسال کنیم که شخصیت مطلوب ما را برایمان جذب کند؟ 

قدم اول:مکتوب کردن اهداف یعنی همان مکتوب کردن شخصیت دلخواه شما روی کاغذ با تمام جزئیات. ضمیر ناخودآگاه شما کاملا بی‌شعور هست. هیچ حدس و تقریبی را نمی‌تواند درک کند. باید کاملا شفاف و واضح، جزئیات ویژگی مطلوب خودتان را روی کاغذ، مکتوب کنید. تمام ویژگی‌های اخلاقی، رفتاری، نوع گویش، نوع تیپ ظاهری، نوع افکار و عقاید و … را در مورد شخصیت مدنظرخودتان به صورت واضح مکتوب کنید تا ضمیرناخودآگاه شما و جهان هستی دقیقا بداند که چه شخصیتی را باید جذب کند. 


قدم دوم: اقدامات هوشمندانه. در قسمت اول اشاره کردم که باید به اندازه‌ی هدف خودتان بزرگ شوید تا لیاقت داشتن شخصیت دلخواه خودتان را داشته باشید. در این راستا باید اقدامات لازم را انجام دهید. مثلا هر روز بامحبت‌تر و مهربان‌تر شوید. به خودتان بیشتر بها دهید. ارزش خود را با کارهایی که لازم می‌دانید، هر روز افزایش دهید. کارهایی را انجام ندهید که حس کوچک و کم‌ارزش بودن به شما القا می کند. مثلا وقتی غذا می‌خورید، با تمام وجودتان از خودتان پذیرایی کنید و هیچ وقت خودتان را کم‌ارزش ندانید که با عجله و بی‌احترامی غذا بخورید. 


قدم سوم: تجسم خلاق. در حالت آلفا قرار بگیرید. (۵-۱۰ دقیقه قبل و بعد از خواب نیز در این حالت هستید). تمام جزئیات شخصیت دلخواه‌تان را با عشق و احساس تجسم کنید. لحظه‌ی رسیدن به عشق ابدی خودتان را با تمام وجود حس کنید و تصور کنید. جشن ازدواج خودتان را با شخصیت دلخواه‌تان را به تصویر بکشید. او را در آغوش بگیرید و لحظات کاملا عاشقانه‌ای را در تجسمات خود داشته باشید. بدانید که شما با تجسمات خودتان در حال ترسیم بوم زندگی خودتان هستید. جهان هستی منتظر فرمان شما از طریق تجسم و احساسات‌تان هست. پس با عشق و احساس، شخصیت دلخواه‌تان را تجسم کنید. او را در آغوش بگیرید. ببوسید.دستان‌ش را لمس کنید و غرق در زیبایی بی‌نظیر او شوید.


قدرم چهارم: عبارات تاکیدی. عبارات تاکیدی مخصوص ازدواج را باید بر اساس باورهای مخربی که دارید، بسازید. مثلا اگر این باور را دارید که ازدواج کردن می‌تواند شما را به سختی بیاندازد، باید عبارات تاکیدی برای این باور اشتباه خودتان بسازید: من با ازدواج به آرامش می‌رسم. عبارات تاکیدی دیگری که می‌توانید استفاده کنید: من به راحتی ازدواج می‌کنم. من لایق یک رابطه‌ی عاشقانه‌ی زیبا هستم. 


قدم پنجم: معاشرت با انسان‌های مثبت‌اندیش. در کنار افرادی قرار نگیرید که باورهای منفی در مورد ازدواج به شما القا می‌کنند. مثلا دوستان شما همیشه راجع به خانم‌ها جملات منفی به کار می‌برند یا در مورد آقایون، حرف‌های منفی می‌گویند که حاکی از باورهای مخرب آنها در زمینه‌ی عشق و روابط هست. با قدرت، چنین جمع‌هایی را ترک کنید تا برنامه‌ریزی ذهنی شما را منفی و معیوب نکنند.