گریز

*از هم گریختیم

و آن نازنین پیاله‌ی دلخواه را دریغ، بر خاک ریختیم!

جان من و تو تشنه‌ی پیوند مهر بود؛

دردا که جان تشنه‌ی خود را گداختیم!


بس دردناک بود جدایی میان ما

از هم جدا شدیم و بدین‌ درد ساختیم.


دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت

اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت

و آن عشق نازنین که میان من و تو بود

دردا که چون جوانی ما پایمال گشت.


با آن همه نیاز که من داشتم به تو

پرهیز عاشقانه‌ی من ناگزیر بود

من بارها به سوی تو بازآمدم ولی

هر بار دیر بود...


اینک من و توییم دو تنهای بی‌نصیب

هر یک جدا گرفته ره سرنوشت خویش

سرگشته در کشاکش طوفان روزگار

گم‌کرده همچو آدم و حوا، بهشت خویش...


هوشنگ ابتهاج

نظرات 5 + ارسال نظر
عمو علی یکشنبه 25 بهمن 1394 ساعت 20:17 http://akbarforghani.blogfa.com/

سلاااااااااااااام
و درووووود

سلام

یه مرد امیدوار یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 17:14 http://moodi.persianblog.ir

زیبا بود و واقعی. ممنون

محمد یکشنبه 4 مرداد 1394 ساعت 10:58 http://webmm321.blogsky.com

سلام
شعرهای هوشنگ ابتهاج بسیار زیبان
وب شما هم زیباست دست مریزاد

ممنون

میم چهارشنبه 22 بهمن 1393 ساعت 00:20 http://91-5.blogfa.com

مریم پا قدم من سنگین بود دیگه آپ نکردی!؟ :/

اختیار دارین. بیاین همون پرشین‌بلاگ!

صدیقه شنبه 18 بهمن 1393 ساعت 19:09

سلام عزیزم
مریم جان اینجا چرا اینطوری شده؟چرا هرروز پستات دارن پاک میشن؟

به خانه برمی‌گردیـــــــــــــــــــــــــم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد